یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَآ إِنَّ اللّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ
دربارهی استخاره سه دیدگاه وجود دارد
1- دیدگاه افراطی: که این دیدگاه از آنِ کسانی است که عقل را محدود دانسته و مشورت را نیز رایزنی با عقلهای محدود تلقی میکنند. از نظر این گروه در همان ابتدای کار باید به سراغ تسبیح یا قرآن رفت و از خداوند راه صحیح و خیر را طلب نمود
2- دیدگاه تفریطی: این دیدگاه به کلی منکر استخاره و تفأل است.
3- دیدگاه معتدل: که صاحبان آن معتقدند با توجه به جایگاه عقل و مشورت، استخاره و تفأل عین خردورزی است. بسیاری از روایات وجود دارد که در آنها استخاره و تفأل مورد تأیید و سفارش امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ واقع شده است. در این نوشتار ضمن تبیین مفهوم استخاره دلایل جواز استخاره با قرآن را ذکر مینماییم و نیز روایاتی راکه در آنها تفأل به قرآن مورد نهی واقع شده است را بررسی مینماییم.
معنای استخاره
استخاره دو معنی دارد: یکی از آنها معنای حقیقی استخاره است (یعنی استخارهی مطلق) و در اخبار و روایات ما از آن بیشتر نام برده شده و پیش خواص، متعارف است و آن، طلب خیر نمودن از خدا است. این نوع استخاره در تمام کارهایی که انسان میکند، خوب و مستحب است.
معنای دیگر استخاره این است که پس از آن که انسان به کلی در امری متحیر و وامانده شد، به طوری که نه عقل خودش وی را به خوبی و بدی آن راهنمایی کرد، و نه عقل دیگری راه خیر و شر را به او فهماند، و نه خدای جهان در بارهی آن کار، تکلیفی و فرمانی داشت که راهنمای او باشد، در این صورت که هیچ راهی برای پیدا کردن خوب و بد در کار نیست، اگر یکی پیدا شود و انسان را به یک سوی کار، دلگرم کند و با ارادهی راسخ و امیدوارانه به کار وادار کند، چه منّت بزرگی به انسان دارد.
اینجا دینداران میگویند: خدای عالم که پناه بیچارگان و دادرس افتادگان است، در حالت تحیر و دو دلی، یک راه امیدی بر روی انسان باز کرده و اگر انسان با این حال اضطرار به او پناه ببرد و از او راهنمایی جوید، خدای جهان که قادر بر پیدا و نهان است، یا دل او را به یکسو میکشاند و راهنمای قلب او میشود (در استخاره قلبی) که او مقلب القلوب است، یا دست او را به یک طرف تسبیح میاندازد (در هنگام استخاره با تسبیح) یا به وسیلهی قرآن، دل او را گرم میکند (در استخاره با قرآن).
لازم به ذکر است که از روایات، صحّت هر دو معنی استفاده میشود.
دلایل جواز استخاره با قرآن
دربارهی استخاره با قرآن روایاتی از پیشوایان معصوم ـ علیهم السلام ـ نقل شده است که به برخی از آنها اشاره میشود:
روایت شده است که: یَسع بن عبدِالله قمی به امام صادق ـ علیه السلام ـ عرض کرد: گاهی میخواهم کاری انجام دهم ولی متحیر هستم که آیا انجام دهم یا نه؟ امام صادق ـ علیه السلام ـ به او فرمود: هنگام نماز ـ که شیطان از هر وقت دیگر از انسان دورتر است ـ قرآن را بگشا، اولین آیهای که در آغاز صفحه دست راست میبینی، عمل کن
از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نقل شده است که فرمود: هنگام استخاره با قرآن، ابتدا سه بار سورهی توحید را بخوان سپس سه بار صلوات بر محمد و آلش بفرست، سپس بگو: «اللهم تفألتُ بِکِتابکَ و تَوکلتُ عَلیکَ فَأرِنی مِن کِتابکَ مَاهُو مَکتومٌ مِن سِرکَ المَکنونِ فِی غَیبکَ». یعنی: خدایا به کتاب تو تفأل میزنم، و بر تو توکل میکنم و از کتابت آنچه را که در نهان غیب تو، پوشیده شده به من بنمایان.» پس از این دعا، قرآن را بگشا و از سطر اول، صفحهی سمت راست، مقصود خود را به دست آور
وقتی خبر تولد زید را به پدر بزرگوارش امام سجاد ـ علیه السلام ـ، امام ـ علیه السلام ـ به اصحاب خود رو کرد و فرمود: نام این کودک را چه بگذارم؟ هر کس، نامی گفت، حضرت قرآن طلبید قرآنی را به آن حضرت دادند، قران را باز کرد، این آیه آمد: «و فضل اللهُ المجاهدینَ علی القاعدینَ اجراً عظیماً»
بار دیگر قرآن را گشود، این بار در آغاز صفحهی اول قرآن، این آیه آمد: «اِن اللهَ اشتَرَی مِنَ المؤمنینَ اَنفسَهم وَ اَموالَهُم باَنَّ لَهُم الجَنّةَ یُقاتِلونَ فِی سَبیلِ اللهِ... وَ ذلک هِو الفَوزُ العَظیم»(6). امام سجاد ـ علیه السلام ـ به این دو آیه نظر انداخت و دید هر دو در مورد جهاد در راه خدا است و از آنچه که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و علی ـ علیه السلام ـ در مورد «زید» فرموده بودند که در صلب امام سجاد ـ علیه السلام ـ پدید میآید، دریافت که این کودک همان زید است، آنگاه مکرّر به حاضران فرمود: «سوگند به خدا این همان «زید» است و نام او را زید گذاشت».
روایتی که از تفأل به قرآن نهی میکند
شیخ بزرگوار کلینی (ره) از امام صادق ـ علیه السلام ـ روایت کرده است که «به قرآن تفأل مکن».
علامه مجلسی (ره) میفرماید: « این حدیث را تأویل کردهاند به این که از فال گشودن قرآن برای استنباط احوال آینده از آیات [پیشگویی] نهی شده است، چنان که برخی از جاهلان، این روش را وسیلهای برای کسب روزی خود قرار دادهاند و به این صورت، مردم را فریب میدهند و ممکن است مقصود، نهی از تفألی باشد که بیشتر مردم از دیدن یا شنیدن بعضی امور اعتقاد پیدا میکنند و برخی را مبارک و برخی دیگر را شوم میگیرند، بدین صورت که از آیات قرآن کریم نیز فال نیک و فال بد گرفته شود. و شاید یک حکمتش این باشد که اگر موافق نیفتاد باعث کم اعتقادی مردم به قرآن نگردد.
تذکر این نکته نیز لازم است که کسانی که با قرآن، انس و الفتی ندارند و محکم و متشابه آن را نمیشناسند و از علم تفسیر، بهرهای ندارند، باید از استخاره و تفأل با قرآن، سخت بپرهیزند و آیات خدا را به بازی نگیرند، شاید این حدیث شریف در اصول کافی، خطاب به این دسته از افراد باشد. زیرا استخاره و فال معمولاً معنای یکسانی دارند، چنانکه در دعای استخاره با قرآن میگوییم: «اللهم تفألتُ بکِتابکَ، یعنی خدایا به کتاب تو فال میزنم» شاید بتوان این فرق را هم قائل شد که از میان انواع استخاره، استخارههایی که ابزار محسوسی مثل قرآن، تسبیح، دیوان، شعر، کاغذ و.... دارند، آنها را فال هم میگویند؛ و استخارههایی که هیچ ابزاری جز دعا و قلب ندارند، آنها را فقط استخاره میگویند؛ مثل استخارههای مطلق، قلبی، مشورتی
مومنان کسانی هستند که بر نمازهای خودشان مواظبت می کننددر وقت آن انجام وظیفه می کنند، به دستورات آن عمل می کنند و آن طوری که خدا خواسته به جای می آورند. نماز رابطه ای مستقیم است با خدا....نماز روح ایمان را تقویت می کند..نماز نورانیت مومن است...نماز کناره گیری از لذت های دنیوی ست...نماز مناجات با خداست...نماز معراج مومن است...نماز فرق بین مسلمان و کافر است...نماز بریدن از غیر خداست...نماز سخن گفتن با معبود است...نماز مخالفت با دشمن خداست...نماز نورانیت سیماست...اگر مسلمان کاری کند که نماز او قبول شود وحشتی دیگر از دستورات اسلام نیست؛ زیرا وقتی نماز قبول می شود که درون و برونمان از حرام تهی ست .
در وادی مردگان عبور کن، نه فقط برای این که برای مردگان چیز کم ارزش خیرات بدهی، که امروز یک عدد خرما یا یک دانه شکلات که غیر محتاج بخورد دردی دوا نمی کند و خودت ساختمانی شروع کردی که بیشتر عمر خود را صرف آن کردی، وقتی تمام شد عمر جنابعالی هم تمام شده است . به این فکر باشیم کسانی که زیر خاک ها مدفون شده اند عمرشان از من و شما طولانی تر بوده و بعضی از آنان سرپرستی گروهی در اختیارشان بوده و مرگ بدون خبر آنها را ربوده و اثری از آنها نیست، ورثه آنان با هم نزاع دارند، به فکر گذشته که این سرمایه را برای آنها باقی گذاشته، نیستند، آن مظلمه برد و دیگری زر؛ چون مال جمع نمی شود مگر حقی زیر پا گذاشته شود. در روایت آمده است: مرگ کفایت کننده است برای اندرز و آن تمام لذت هارا ناچیز می کند، به قول معروف تمام راحتی دنیا به یک سختی جان کندن نمی ارزد ! خصوصا لذت های حرام که مواخذه و پرسش های بعدی را دربر داشته باشد، برای روشن شدن راهی که در پیش داریم باید تاریخ را متذکر شویم ....
و من الله توفیق .
مالک بن دینار میگوید :
((به قصد حج مسافرت میکردم، در بیابان کلاغی را دیدم که در منقارش تکه نانی بودبا خودم گفتم:"یعنی چه ؟حتما حادثه ای پیش آمده که تکه نانی در منقار کلاغ است."دنبال کلاغ را گرفتم، دیدم کلاغ وارد غاری شد.وارد غار شدم.دیدم دست و پای مردی را بسته اند و به پشت انداخته اند.کلاغ برای او نان آورده و لقمه لقمه می کند و به او می دهد.به محض ورود من کلاغ رفت و دیگر برنگشت.به آن مرد گفتم:"تو کی هستی و از کجا می آیی؟"
گفت:"من به قصد حج بیرون آمدم و در این بیابان دزدها مرا گرفتند وتمام اموالم را تصاحب کردند.دستم وپایم را محکم بستند و مرا به این مکان انداختند.پنج روز گرسنگی را تحمل کردم تا اینکه در مقام دعا عرض کردم:ای خدایی که در قرآن می فرمایی((امن یجیب المضطر اذا دعاه)) (سوره نمل آیه62)ای کسی که دعای مضطر را اجابت میکند و گرفتاری را برطرف میسازد، من مضطر و بیچاره ام، به من رحم کن.تا اینکه خداوند این کلاغ را به من رساند و هرروز مرا از غذا و آب سیراب میکند.
الدین فی قصص/ج3،ص49